امروز دیدمت نمیدونستم از خوشحالی گریه کنم یا نه ؟امروز حس کردم وقتی نمیخندی چقد معصومی  و دلم میگیره نمیدونم  عاشق خنده هاتم حمید باورکن وقتی تو اون حالت دیدمت  کم مونده بود خفه بشم نمیدونم چم شد کلا یخ زدم  دلم میخواست گریه کنم بگم لعنت به بخت بد من...اخه خدا جون چرا اینقدر باید زجر بکشم؟؟؟خداجونم خودت میدونی چقدر دوستش دارم  پس کمکم کن

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا



یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, |

 
 

می دانم که از هم دوریم و میانمان فاصله است. میدانم بین من و تو دیواریست به بلندای آسمان اما برای با هم بودن نیازی در کنار هم بودن نیست تو یادم کنی و نکنی من به یادت هستم.همانقدر که دلهایمان پیش هم باشد کافیست.بگذار فاصله ها خود را به این جدایی ها دلخوش کنند وقتی دلهایمان با هم است خیالی نیست.

 



یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, |