سلام حمید جان

امشب که سقف بی ستاره اتاقم برسرم سنگینی می کند مانده ام از چه برایت بگویم  از روزهای بی تو بودن یا از روزگار غم گرفته خودم؟باور کن دستانم توان نوشتن ندارند  ذهنم اشفته از این همه اتفاق...تو بگو چه کنم با این دل سرگشته و پریشان ؟حمید باورکن میترسم از روزهایی که پیش رو دارم از روزهایی  که تو را از من جدا کنند از روزهایی که  غم نبود تو را بر دوش بکشم و غصه تنهایی دل بینوایم را ...خدایا تو که میدانی  دیگر طاقت  غصه ندارم  پس کمکم کم  دیگر توان شکستن ندارم ....خدایا به امید توام  ....ما را از هم جدایمان نکن



پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, |

 
 

alijon.blogsky



چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:, |

 
 

 

 

امشب قـلم برای تـو         یه قصه ی دیگه نوشت

 

 

 

قصه ی تنـهایـی دل         مقصر هم که سرنوشت

 

 

 

ساده نمیشه ازتوگفت        حرمت تو بی انتهاسـت

 

 

 

ببخشیداین جسارت و       کـارغـریـب آشــنـاسـت

 

 

 

ما اشتباهی اومـدیــم          تو شهر این غریبه ها

 

 

 

میـون ایـن غریبه ها        شـدیـم اسـیـر غصه ها

 

 

 

چی بگم از کجا بگـم         تـــکــرار هــــر روز دلـــه

 

 

 

دادمـیزنیم توی سکوت     بی کـسـی خیلی مشکله

 

 

 

تـنـهـایی درد مشترک        بــیــن تـمـوم آدمـاسـت

 

 

 

عاشـقـی و مـهـربونی       فـقـط برای قصه هاست

 

 

 

قصه داره تموم میشـه       مـثـل تـمـوم قـصـه هـا

 

 

 

امـا تـو مثـل آسـمـون       عـاشـقـی و بـی انـتـهـا

 

 

 

حـرفام تـموم نشدولی       قصه بـه آخـرش رسـیـد

 

 

آرزو مـیکنـم واسـت        یـه عـالـمه یـاس سـپـید

 



چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:, |

 
 

حمیدجان عاشقانه دوستت دارم



سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, |

 
 



سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, |

امدی

 
 

با آمدنت به زندگی ام معنا دادی ، تو یک مروارید پنهان در سینه ات را به من دادی...تا قلبم با تو به وسعت یک دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسد....با آمدنت به من نفسی دوباره دادی تا در ساحل قلبم، آرامش زندگی ام را مدیون امواج مهربان تو باشم....با آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد و خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کرد.....با آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را….شعری که اولش عطر نفسهای تو را میدهد و آخرش طعم نفسهایت را.....حالا میفهمم عشق چقدر زیباست….حالا میدانم که عاشقترینم و میدانم با تو چقدر زندگی زیباست…با آمدنت چشمهایم را بستم و در قلبم با چشمهایت عهد بستم که همیشه مال توام....همانگونه که میخواهی مال تو میشوم ….از آغاز جاده تا پایانش همراه تو باشم ، تا در نفسهای عاشقی ، هوای پاک تو باشم....تو همانی که میخواستم ، میخواهم من نیز همانی که تو میخواهی باشم....با آمدنت بی نیازم از همه چیز و همه کس ، تنها تو را ، تنها عشق تو را میخواهم و بس!...تو را میخواهم که با آمدنت دلم را سپردم به چشمانت تا با طلوع چشمان زیبایت سرزمین دلم از نور برق چشمانت روشن شود تا در این روشنی به سوی تو پرواز کنم و بگویم خوشحالم از آمدنت....با آمدنت اینگونه شد راز زندگی ام ، اینگونه شد که تو شدی همراز زندگی ام و با تو ای همراز زندگی اینگونه آخرش شدی همه زندگی ام….



سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, |

 
 



سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, |

عشق من

 
 

حمید جان برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو زنده هستم ، اگر نباشی دیگر نیستم
تویی که بودنت به من همه چیز میدهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو میرود…
عشق تو ، حضور تو، به من نفس میدهد هوای بودنت.حمیدم این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم ، نه به انتظار شکستم ، نه منتظر کسی دیگر هستم...تو در قلبمی و تنها نیستی ، تو مال منی و همه زندگی ام هستی…همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند میتپد ، به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام….به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ، به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو میمیرم….به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ، به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است
حمیدجان بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است.در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام.خسته نمیشود چشمهایم از این انتظار ، میمانم و میمانم از این خزان تا پایان بهار تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم ، تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم .نمیتوان از تو گذشت ، به خدا نمیتوان چشم بر روی چشمهایت بست ، بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم….نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمیمانم ، نمیگویم همیشه بمان ، تا زمانی که هستی من نیز میمانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا میگذارم ، نمیگویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی… قلبی که تنها تپشهایش برای تو است ، زنده ماندن من به شرط تپشهای این قلب نیست ، به عشق بودن تو است !



سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, |

 حمیدم آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم...آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی...قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است...آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب  برایم یک رویای شیرین بود…تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشودعشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه



سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, |

نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، نمیخواهم  یادم در قلبت روشن باشد بعد خاموش
نمیخواهم بگویی که دوستم داری بعد بروی ، نمیخواهم این حرفهای پوچ را برایم بزنی…
بودنت را میخواهم ، این که باشی ، اینکه همیشه مال خودم باشی ، نه اینکه رهگذری باشی و مدتی در قلبم باشی مرا به خودت وابسته کنی و بعد مثل یک بازیچه کهنه رهایم کنی
گفتم که قلبم مال تو است ، نگفتم که هر کاری دوست داری با آن کن!
گفتم تو مال منی ، نه اینکه همزمان با هر غریبه ای که دوست داری باش…
گفتم با وفا باش ، نه اینکه در این دو روز دنیا ، تنها یک روزش را در کنارم باش!
نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، بیا و از آب چشمه دلتنگی هایم بنوش
تا بفهمی چه حالی ام ، تا بفهمی خیره به چه راهی ام …
دائم نگاهم به آمدن تو است ، اینکه مال من باشی و خیالم راحت ، اینکه همیشه خورشید عشق در قلبمان بتابد
نمیخواهم در حسرت داشتنت بمانم ، نمیخواهم آرزوی دست نیافتنی زندگی ام شوی ، غرورت را زیر پا بگذار  تا من برایت دنیا را زیر پا بگذارم ، با من باش تا من تا ابد مال تو باشم ، وفادار باش تا آنقدر بمانم تا بفهمی عشق چیست!
نمیخواهم کسی باشم که لحظه ای به زندگی ات می آید و بعد فراموش میشود، نمیخواهم کسی باشم که گهگاهی یادش میکنی ، گهگاهی به عکسهایش نگاه میکنی ، گهگاهی به حرفهایش فکر میکنی تا روزی که حتی اسم او را نیز دیگر به یاد نمی آوری
نمیخواهم امروز عشق تو باشم و فردا هیچ جایی در قلبت نداشته باشم



سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, |

بگو

 
 

بگو این فصلهای سرد را باور کنم یا نه؟

بگو آیا دلم را دشت نیلوفر کنم یا نه؟

از این بیگانه ها کوچیده ام سوی نگاه تو

از آن چشم سیاهت هجرتی دیگر کنم یا نه؟

هوای چشمهایت مثل بغض آسمان ابریست

بگو پاییز چشمان تو را باور کنم یا نه؟

تمام فصل ها را خسته پا دنبال تو گشتم

بگو آیا دلم را باز عاشق تر کنم یا نه؟

چنان پیچ و خم گیسوی تو آشفته ام کرده

که حیران مانده ام با عشق پاکت سر کنم یا نه



یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, |

حالا هرجا که هستی باورم کن...بدون با یاد تو تنهاترینم
هنوزم زیر رگبار ترانه... کنار خاطرات تو می‌شینم
تو رفتی بی من اما من دوباره...دارم از تو برای تو می‌خونم
سکوت لحظه‌های تلخ رو بشکن...نذار اینجا تک و تنها بمونم
نذار اینجا تک و تنها بمونم



یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, |

تو

 
 

اومدم بگم مثل بارون بهاری،پاک وزلالی؛دیدم تومثل هیچ کس نیستی.

اومدم بگم مثل خورشیدگرم وروشنی؛دیدم مثل اونم نیستی.

اومدم بگم مثل دریا وسیعی؛دیدم دریاخیلی کوچیکه،مثل اونم نبودی.

اومدم بگم مثل کوهی؛دیدم کوه استقامت ودرمقابل توکم میاره؛دیدم کوهم نیستی،بالاترازاونی.

اومدم بگم مثل آسمون آبی،آبی هستی؛دیدم آسمون آبی درمقابل توبی رنگه،مثل اونم نبودی.

تومثل هیچ کسی نیستی؛توفقط فقط مثل خودتی؛



یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, |

 از تو گذشتن سخته

با تو نبودن درده واسه من

زنده بودنم مرگه بدونه تو و عشقت گل من

وجود من ماله تو قلب تو هم ماله من عزیزم

رفتنه تو مرگه منه

دستای تو توی دستمه

نگو که باید جدا شیم

نبوده تو نبودمه

بدونه تو کم میارم

تا پای جون دوستت دارم

اگه تو از من جدا شی امیده موندن ندارم



یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, |

دستامون اگر که دورن دلامون که دور نمی شه

دل من جز با دل تو با دلی که جور نمی شه

تو می خوای مرمر قلبت آب شه با گرمای عشقم

دلت از سنگه عزیزم سنگی که صبور نمی شه

فاصله ها !فاصله ها !درد منو نمی دونید

فاصله ها !فاصله ها !اونو به من برسونید

بردن اسمتو از یاد کاریه که خیلی سخته

اسم تو نقش یه قلبه که تو آغوش درخته

تو دلم همیشه جاته همیشه دلم باهاته

یاد من هر جا که باشی مثل سایه پا به پاته!

فاصله ها !فاصله ها !دردمنو نمی دونید

فاصله ها !فاصله ها !اونو به من برسونید ...



یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, |


 من همون تنهاترینم که دلم رو به عشق تو سپردم

تو همون امید بودنی که به امید تو هنوز نمردم

من همون خیلی دیوونم که همیشه عاشقت میمونم

تو همون معشوق نابی که روز و شب اسمتو میخونم

من همون خسته ترینم که دیگه طاقت دوریتو ندارم

تو همونی که آرزومه دست تو دست گرم تو بذارم

من همون دریای دردم که میخوام دورت بگردم

تو همونی که اگه بخندی منم با خنده هات میخندم

من همون عاشق ترینم که اگه بخوای واست میمیرم

تو همون فرشته نجاتی که یه روز میای و نمیذاری من بمیرم

من همون بدون ماهم که حتی ستاره هم ندارم

تو همون ماه و ستارم که با تو دیگه هیچی کم ندارم



یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, |