به خاطر تو بود ترک آن اتاق سوت و کور
به خاطر تو بود که رفتند غم و غصه هایی که در دلم بود
زندگی من ، سرد و بی روح بود ، دستانم مثل یخ ،مثل یخ شده بود، به خاطر تو بود که شب نشین شدم ، هر شب خیره به آسمان پر ستاره شدم!
عادت کرده ام به شنیدن صدایت ، خاطره ی روز اول دیدار هنوز نرفته از یادم ، با یاد تو ، با لحظه ای اندیشیدن به چشمان ناز تو ، حال من در هوای آمدنت درگیر شد
به خاطر تو بود از یاد بردن آن گذشته های دلگیر ، به خاطر تو قدم گذاشتم در یک راه نفسگیر ، دل به دریا زدم و بی خیال زندگی ، آمدم و رسیدم به تو ، با تو یکی شدم ، با تو ،با این دنیای عاشقی همنشین شدم .
همنشینی با تو آرزوهای مرا رویایی کرد ،
شبهای مرا مهتابی کرد ،
به خاطر تو بود که شبهایم نیز با خورشید آشتی کرد…
به یاد تو ، همیشه و همه جا
هنوز جز تو چیزی را نخواسته ام از خدا
به خاطر تو بود که بی خبر شدم از دنیا
چون تو دنیای من شدی ، از لحظه ای که آمدی تو فکر و ذکر من شدی
من که جز تو به هیچ چیز فکر نمیکنم
به خاطر تو بود که خاطر تو را در قلبم حک کردم
وقتی که آمدی همه کس را به خاطر تو ترک کردم!
یادت هست ؟؟؟

حمید خیلی زود همه این روزها و عاشقی ها و لحظه هارا به دست فراموشی سپردی



یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, |